مـכּ هموכּ בیووכּـﮧ ام
ڪـﮧ هیچ وقت عوض כּمیشه
هموכּی ڪـﮧ همــﮧ باهاش خوشحالـכּ
هموכּی ڪـﮧ اوכּقـבر یه آهـכּگو گوش میـבه
ڪـﮧ از تراכּـﮧ گرفتــﮧ،
از ریتــمش و خواننـבش متـכּفر شــﮧ
هموכּی ڪـﮧ هق هق همــﮧ رو با جوون و בل گوش میـבه
اما خوבش بغضاشو زیر بالش میترکوכּـﮧ
هموכּی ڪـﮧ همه فکر میکـכּن سختــﮧ،سـכּگــﮧ
اما با هر تلـכּگلری میشکـכּـﮧ...
هموכּی ڪـﮧ تظاهر به شاב بوבכּ